اميرالمومنين(ع) پيرامون شخصيت انسان ميفرمايد:
المومن اعظم حرمه من الكعبه؛[1]
شرافت و احترام مومن از احترام كعبه،بيشتر است.
باز در جاي ديگر ميفرمايد:
ان المومن اعظم حرمه عند الله و اكرم علواً من ملك
مقرب؛[2]
مومن از جهت شخصيت و احترام نزد خداوند از ملك
مقرب،مقربتر است.
راز اين برتري آن است كه اگر انسان حركت كند و سير
تكاملي بپيمايد، به جايي ميرسد كه حتي ملك مقرب الهي نيز نميتواند به آن جا
برسد، قضيه معراج پيامبر(ص) خود گواه بر اين مطلب است كه انسان به مقامي دست
مييابد كه ملك مقرب الهي به آن راه نمييابد و پايش لنگ است.
در قضيه معارج، پيامبر به جبرئيل فرمود: همراه من
بيا،جبرئيل گفت:«لو دنوت انمله لاحترقت»اگر ذرهاي بيايم ميسوزم، و بيش از اين
قدرت آمدن ندارم.
مولوي اين روايت را انصافاً خوب به شعر درآورده
است:
گفت: جبريلا بيا اندر پيم گفت رو، رو من حريف تو نيم
قرآن در سوره بقره اولين درجهاي را كه به انسان
ميدهد درجه «خليفه اللهي»است. به ملائكه خطاب شد:
«اني جاعل في الارض خليفه»؛[3]
من در زمين خليفهاي خواهم گماشت.
اگر نبود براي انسان جز اين درجه و امتياز، برايش
كافي بود.
بالاتر از اين، آن كه در همين سوره چند آيه بعد
ميفرمايد:
«وعلم آدم الاشماء كلها»؛[4]
و خداوند، تمامي اسما را به آدم آموخت.
يعني، انسان مظهر اسما و صفات حق شد و همه آنها
در آدم جلوه كر. آنجا كه ملائكه درباره خلقت انسان اعتراض داشتند و اظهار ميكردند
اين موجود خونريز است و مفسده به پا ميكند و ... كه گويا فرشتگان موضوع خونريز
بودن انسان را فهميده بودند و درك كرده بودند كه انسان مركب از روح و جسم است و
تمايلات و غرائزش مفسده انگيز است لذا گفتند خداوندا! اين موجود مفسد و خونريز را
براي چه خلق ميكني اگر براي عبادت كردن است، ما را تو عبادت ميكنيم و .. براي
فهماندن وجوابگويي به فرشتگان، وقتي كه اسما و صفات حق براي آدم تجلي كرد، به
ملائكه و فرشتگان عرضه نمودو فرشتگاه آن را تجلي ديدند و به اشتباه خود پي بردند
از خداوند عذر خواهي نمودند و گفتند:«خدايا! ما نميدانستيم، علم ما محدود بود و
تو ميداني چيزهايي را كه ما نميدانيم».
اين امتيازهاي كه براي انسان شمرديم اختصاص به
پيامبران ندارد بلكه براي انسان نيز هست، مقام انبياء و اوليا مقام ديگري است
بالاتر از اين.
امتياز و درجه ديگري كه قرآن براي انسان بيان
ميفرمايد اين كه:
«ونفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين»؛[5]
يعني وقتي از روح خود در انسان دميدم وانسان كامل
شد به فرشتگان امر نمودم كه به آدم سجده كنيد همگي سجده كردند مگر ابليس كه به
خاطر تكبرش سجده نكرد و به خاطر اينكه ملك نبود و از جنيان بود«كان من الجن»
بيادبي كرد، اگر ملك بود،اين گونه بيادب نبود. اين مطالب ميرساند كه خداوند به
انسان ميفرمايد: اي انسان! هر كس با تو مبارزه كند رانده در گاه من است و از ديده
من او مستكبر است، آن كس كه به تو سجده نكند و در مقابلت متواضع نشود،كافر است.
امتياز ديگر انسان، اين كه خداوند در آيهاي
ميفرمايد:
«و سخر لكم ما فيالسموات و ما فيالارض جميعاً»؛[6]
]اي انسانها[ هرآنچه در آسمان و زمين است
براي شما آفريدم.
پس آگاه باشد كه عالم هستي براي تو به خاطر تو
آفريده شده است، و قدر و منزلت خود را بدان. خداوند ميفرمايد:
«يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحا فملاقيه»؛[7]
اي انسان،حقا كه تو به سوي پروردگار خود به سختي
در تلاشي و او را ملاقات خواهي كرد.
در آيههاي ديگرميفرمايد:«ان الي ربك الرجعي»[8]
«ان الي ربك المنتهي»[9]
اگر چه حركت در اين مسير دشوار و پر مشقت است اما
نتيجهاش لذت بخش و شيرين است به حدي كه كسي- حتي ملائكه مقرب خدا- نميتواند آن
را درك كند.
كرامت انساني وبرتري آن بر موجودات ديگر امتياز
ديگري است كه خداوند به انسان داده است:
«و لقد كرمنا بني آدم وحملناهم في البر و البحر و
رزقناهم من الطيبات و فضلناهم علي كثير ممن خلقنا تفضيلاَ»؛[10]
و به راستي ما فرزندان آدم را گرامي داشتيم و آنان
رادر خشكي و دريا ]بر مركبها[نشانديم واز چيزهاي پاكيزه به ايشان روزي داديم و
آنها را بر بسياري از آفريدههاي خود برتري داديم.
اين آيه، تشبيه معقول به محسوس است، بدين صورت كه
اگر شما كسي را دوست داشته باشيد و بخواهيد ارادت و لطف خود را به او نشان دهيد،او
را مهمان ميكنيد، واگر بخواهيد ارادت خود ر ابيش از آن نشان دهيد خودت يا فرزندت
هنگام آمدن با او همراهي ميكنيد و اگر بيشتر از اين بخواهيد اظهار محبت كنيد
وسيله نقليه ميبريد واو را ميآوريد و سپس بهترين غذا را برايش تهيه ميكنيد و
سرانجام ميكوشيد بهترين و بالاترين نوع احترام را به او بگذاريد. خداوند
ميفرمايد ما نيز به انسان چنين كرديم؛ يعني بهترين غذا، مركب و .. را در اختيار
او گذاشتيم.
واگذاري امانت الهي به انسان، امتياز ديگري است كه
خداوند عطا فرموده است. شايد بتوان گفت كه اين موهبت، بالاترين امتياز و درجهاي
است كه پروردگار عالم به انسان داده است:
«انا عرصنا الامانه علي السموات و الارض و الجبال
قابين ان يحملنها واشفقن منها وحملها الانسان، انه كان ظلوماً جهولا»؛[11]
ما امانت]الهي و بار تكليف[ را بر آسمانها و زمين و
كوهها عرضه ركديم، پس، از برداشتن آن سرباز زدند و از آن هراسناك شدند، ولي انسان
آن را برداشت؛ راستي او ستمگري نادان بود.
به نظر بنده، شايد اين امانت، قلب انسان باشد،
زيرا ما از روايات ميفهميم كه دل انسان عرض خدا است:«قلب المومن عرض الرحمان»[12]
و يا:
لا يسعني ارضي و لا سمائي، و لكن يسعني قلب عبدي
المومن؛([13]
عالم هستي نميگنجد كه من در آن باشم، اگر
ميخواهي مرا بيابي جايگاهم دل و قلب مومن است.
اما چيزي كه تاسف آور است مطلب ذيل آيه است كه
ميفرمايد:
«ان كان ظلوماً جهولاً»؛ به راستي او ستمگري نادان
بود.
آري، انسان با آن همه امتياز و درجه، بسيار جاهل
نيز هست، انسان خودش را نشناخته است و نميداند كه اين همه مقام دارد، چون مقام و
منزلت خود را درك نميكنددر منجلاب شهوت غوطهور است،عمر ارزشند خود را تنها در
جمعآوري ماديات صرف ميكند و ... انسان همانند آن بچه خردسالي است كه وقتي در
گرانبهايي را به دستش دهند مدتي با آن بازي ميكند، بعد هم كه خسته شد با سنگي يا
با جسم سخت ديگري آن را ميشكند، خداوند ميفرمايد انسان خود را نميشناسد خيلي جاهل است و به خود ستم ميكند، انساني كه
بايد از نعمت توبه استفاده كند و به مقام تخليه و سپس به مقام تحليه و سرانجام به
مقام تزكيه و ... برسد، مثل كرم ابريشم دور خود را ميتند و در آخر خفه ميشود ويا
به قول اميرالمومنين(ع) مثل كرم مستراح است كه در عذره ميلولد تا خفه شود.
اولياي خدا دنيا را شناختهاند، اگر كسي نزد ابن
سيرين(كه تعبير خواب ميداند) برودو بگويد من خواب ديدهام كه به مستراح افتادم و
لباس و بدنم متنجس شده است، او چنين تعبير ميكند كه : پول زيادي به تو ميرسد
دنيا به تو روي ميآورد و ..!او ميخواهد بگويد كه مال حرام به اندازهاي پست و
يارزش است كه در عالم معنا عذرهاي بيش نيست.
انسان از طرفي اگر بخواهد سير صعودي كند به جايي
ميرسد كه جز خدا نبيند و اگر بخواهد سير نزولي كند به حدي سقوط ميفكند كه از
ميكروب سرطان مضرتر و از سگ درنده پستتر و ... ميگردد.
«ان شرب الدواب عندالله الصم البكم الذين لا
يعقلون»؛[14]
قطعاً بدترين جنبندگان نزد خدا كران و لالاني
هستند كه نميانديشند.
آري، مديران و كاركنان ادارهها و سازمانها
بدانند كه با چنين انسان و شخصيتي رو به رو هستند؛ انساني كه خداوند متعال بر روي
او، بسيار سرمايهگذاري كرده است وهمه هستي را آفريده تا او به تكامل برسد. در واقع
هر كس در مواجهه با هر انساني بايد بداند كه با عصاره همه هستي، رو به روست و
وظيفه دارد تا به خدمت گزاري به او، زمينه تكاملش را فراهم سازد. اين همه تاكيدي
كه اسلام درخصوص شخصيت انسان كرده از آن روست كه اين موجود، گل سرسبد هستي است
ونبايد با رفتارهاي نسنجيده آن را رو به افسردگي بردوخشكاند. خدمت به چنين
آفريدهاي، خدمت به خدا و احترام به خلقت اوست. خوشا به حال كساني كه هر روز با
چنين فهم ودركي بر سر كار خود حاضر ميشوند و از اين كشتزار ناپيدا كرانه،خرمن
خرمن محصول ميچينندو براي سراي آخرت خود، ذخيره ميكنند.
و بدا به حال افرادي كه با دست خود، وجودشان را در
كمند شيطان اسير كرده و جاهلانه اين كشتزار را به آتش ميكشند و استعدادهاي وجودي
خود و ديگران را از بين ميبرند.
پي نوشت ها:
[1]. بحارالانوار، ج67،ص71،ح35.
[2]. همان،ص72،ح41.
[3]. بقره(2) آيه30.
[4]. همان، آيه31.
[5]. حجر(15)آيه29.
[6].جائيه(45) آيه13.
[7]. انشقاق(84)آيه6.
[8]. علق(96)آيه8.
[9]. نجم(53)آيه42.
[10]. اسراء(17) آيه70.
[11]. احزاب(33)آيه72.
[12]. شرح اسماء الحسني،ص287؛ مفاتيح
الجنان،ص67 و 191.
[13]. عوالي اللئالي،ج4،ص7.
[14]. انفال(8) آيه22.